خبرگزاری ایرانی اسلامی: گرچه در حال حاضر بهدلیل منطبقنبودن مرزهای سرزمینی با فرهنگی، برخی خدشه در اصالت ایرانیبودن میراث فرهنگی ایرانیان وارد میکنند اما پر واضح است که جابهجایی مرزهای جغرافیایی بهدلیل جنگهای متعدد در طول تاریخ، تغییردهنده مرزهای فرهنگی نیست؛ به اینمفهوم که میراث هرکشوری، هویت مردم آنکشور تلقی میشود و ایجاد کشورهای جدید خللی در آن هویت ایجاد نمیکند.
البته اینموضوع بهمثابه تمایل توسعه ارضی نیست بلکه حکایت از اهمیت حفظ و جایگاه تاریخ فرهنگی یککشور دارد. برای بررسی بیشتر وجوه فرهنگی موجود در هویت ایرانی، ساعتی را با احسان هوشمند، پژوهشگر مطالعات قومی به گفتوگو نشستیم.
**برخی باور دارند که هویت ایرانی از مجموعه خرده فرهنگهای اقوام مختلف شکل گرفته است. آیا چنین ادعایی صحیح به نظر میرسد؟
آنچه تحت عنوان برسازه اجتماعی اقوام شناخته میشود، عمری بیش از ۱۰۰ سال ندارد. فرهنگ و تمدن چندهزارساله ایران آمیزه از حضور جوامع روستایی، شهری، طوایف، ایلات، عشایر و گروههای مهاجر است. در طول تاریخ مردمان جای جای ایران ، بهمعنای دقیق کلمه عناصر هویت ایرانی را شکل دادند و در استحکام این فرهنگ نقش با اهمیتی ایفا کردند.
البته بخشی از مردم ایران در هیچ قومی جای نمیگیرند؛ برای نمونه مردم شیراز، اصفهان، گروس یا مشهد را در هیچ از گروههای قومی نمیتوان جای داد و بسیاری از مردم ایران در واژه اقوام تعریف نمیشوند. تشکیل ایران نتیجه یک تعامل تاریخی میان گروههای اجتماعی، شهرها و البته روستاها با چند شاخص مهم از جمله شکلگیری امپراطوری بوده است. بنیادهای امپراطوری بر آیینهای ایران باستان، دین زرتشت، دین اسلام، اسطورهها، مناسک جمعی و سنتهایی مانند نوروز، مهرگان و شب چله استوار بوده است؛ بنیادهایی که گروهی از مردم فراسوی قفقاز و بخشی از خاک روسیه تا بخشی از شبهقاره هند در شرق و بخشهایی از ترکیه و عراق امروزی از آنها پاسداری میکردند؛ بنابراین مجموعه سنتها و آیینها در تعامل اجتماعی و فرهنگی با گروههای مختلف باعث بروز و ظهور نام ایران شده است.
بسیاری از دانشمندان ما منسوب به مکان خاصی هستند؛ به طور مثال میگوییم قطران تبریزی، حافظ و سعدی شیرازی، خواجوی کرمانی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی و… از بازخوانی نام این بزرگان میتوان دریافت که شهر در تاریخ ایران بسیار مهمتر از تیره و قبیله و قوم یا طایفه بوده است. عناصر هویتی بیش از آنکه بر اساس قوم تعیین شده باشد، بر سرزمین و مکان استوار است. شهر به همراه عشایر، دو عنصری هستند که در طول سده های های متمادی از فرهنگ و تمدن ایرانی پاسداری کردهاند.
**البته بهنظر میرسد مردم نواحی مختلف ایران هر یک در کنار هویت ایرانی فرهنگ مستقل خود را نیز داشتهاند. نقش آن فرهنگها در شکلگیری هویت ایرانی چگونه بوده است؟
بله،همینطور است. چنانچه در تاریخ ایران شاهد رقابتهای طوایف با یکدیگر بودهایم؛ رقابتهایی که گاه به جنگهای خونین نیز منجر میشد. برای مثال طوایف کرد، لر یا بلوچ مدتهای طولانی با همزبانان و هم تباران خود در کشمکش و رقابت یا دوستی و مودت، بودند. در عین حال که نمیشود کل واحد را در بازخوانی اینموضوع مفروض داشت اما به گواه اسناد تاریخی و کوشش ایرانشناسان داخلی و خارجی تمام این گروهها، ایرانیتبار و گویش ور یکی از زبان های ایرانی بودهاند.
برای مثال کردی، گیلکی، بلوچی، آذری قدیم، لری، تاتی، تالشی و امثال این زبانها، زبانهای ایرانی محسوب میشوند. برخی زبانشناسان باور دارند که از زبانهای ایرانی میانه زبان های تازه ای جدا و در طول تاریخ به شعب مختلف تقسیم شدهاند. بنابراین منشأ تمام این زبانها ایرانی است. تبار اقوام نیز با در نظرداشتن فرهنگهای محلی، ایرانی است. مردم نواحی مختلف ایران با فرهنگهای منطقهای تحت زبان وفرهنگ و تاریخ و جغرافیای ایران زندگی میکردهاند.
**پس میتوان دریافت که نسبت هویت ناحیهای و هویت ایرانی یک عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هویت منطقهای داخل در هویت ایرانی است.
به تناسب اقلیم، تاریخ و گذر زمان عناصر تازهای نیز در این حوزهها شکل میگیرد. در جایجای ایران ویژگیهای خاصی وجود داشته که باعث پیدایش فرهنگ خاصی شده است اما بنیادهای حیات فرهنگی و اجتماعی تمام مردم نواحی ایران مشترک بوده است. مردم ایران در تمام این سرزمین از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، نوروز و مهرگان را جشن میگرفتند یا در منابع اسلامی موجود است که اعراب وقتی به ایران وارد شدند از ایرانیها به واسطه برگزاری جشن نوروز خَراج بیشتری میگرفتند.
این موضوع نشان میدهد که ایرانیان تحت هر شرایطی از نوروز به عنوان میراثی تاریخی و تمدنی دست نکشیدهاند. در همین منابع اسلامی آمده است که نوروز حتی در یمن امروزی تا شهر موصل در عراق؛ یعنی از آن طرف خلیج فارس و دریای عمان تا آن سوی دریای سرخ و عراقِ عرب جشن گرفته میشده است. از سوی دیگر باید یکرابطه تعاملی را نیز در نظر داشته باشیم؛ گاهی یکسنت از یکمنطقه خاص ایران بهتمام مناطق سرزمینی اشاعه یافته و فراگیر میشده است یا مردم یکناحیه، سنتی فراگیر را میپذیرفتند. مردمشناسان این پدیده را با نام اشاعه فرهنگی معرفی کردهاند.
تمام اینها در حالی است که بیتردید بسیاری از عناصر فرهنگی ما مشترک بوده است و برای مثال آتشکدههای ایرانی در تفلیس و ارمنستان تا بخشهایی از شبهقاره در فلات ایران ثابت کننده این ادعاست که عناصر مشترک در این میراث تمدنی بسیار غنی و متنوع بوده است.
**شهروند و دولت با یکدیگر ارتباطی ساختاری دارند. ساختارهای دولت-ملت در فلات ایران از چه زمانی بهوجود آمد؟ و آیا میتوان گفت که با تشکیل دولت در ایران مفهوم شهروند نیز شکل گرفت؟
دولت در ایران بهمعنای نظام سیاسی، یکی از کهنترین تجارب بشری است. برخی پژوهشگران میگویند که تشکیل نظام سیاسی در ایران حتی پیش از دولت در یونان بوده است. برخی باور دارند که افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی تحت تاثیر آموزههای ایرانی بوده است. بیشک حکومتداری در ایران با وجود امپراطوریهای بزرگ، سابقهای چندهزار ساله دارد.
هنگامی که به جغرافیای ایران باستان نگاه میکنیم، درمییابیم که یک پای ایرانیان در کنار دریای مدیترانه در آفریقا و پای دیگر در شرق دور بوده است. نگهداری از چنین قلمروی وسیعی با آن امکانات محدود و تکنولوژی روز میسر نمیشده است مگر با وجود یک امپراطوری عظیم. چنین نظام سیاسی کارآمدی برای ادامه حیاتش به ملزومات و عناصری احتیاج داشته که یکی از آن عناصر سنتهای ایرانی بوده است. عنصر دیگری که باید از آن نام برد، خاندانهایی هستند که نوعی ارتباط با نظام سیاسی را ایجاد میکردند. بعدها در نظام اسلامی نیز نمونههایی را مشاهده کردیم؛ خاندانهایی که محدودکننده حکومت بودند و نقش واسطه میان مردم و حکومت را ایفا میکردند.
شاید بتوان آنها را با نهادهای ریشسفیدی مقایسه کرد. شاخصترین آن خاندانها وزرای سلجوقیان برای مثال برمکیان بودهاند. نکته شاخص دیگر سیاستنامهنویسی است که دکتر سیدجواد طباطبایی به خوبی این عنصر را برجسته کرده است. سیاستنامهنویسی الگوی حکومتداری برای نگاهداشت سنت های سیاسی حاکم بر اندیشه سیاسی و حکمرانی ایرانی و نیز ایجاد تعادل و جلوگیری از ایجاد ستم و قدرت بیحدوحصر حاکمان بود. پس از این منظر درایران یک الگوی سیاسی منظم و مستمر وجود داشت. در عین حال که بعضی از عناصر ناخوشایند در امپراطوریهای کهن ایران وجود داشته اما نظامهای سیاسی در ایران واجد عناصری بوده که حیات و انتظام اجتماعی را حفظ میکرده است.
باتوجه به اینعناصر، بعدها تحت عنوان انقلاب مشروطیت، الگوی جدید حکومتداری، یعنی حکومت قانون ارائه شد. البته در آن الگوی سیاسی و مبانی نظری به تاریخ و فرهنگ ایرانی و سنتهای سیاسی در ایران چند هزار ساله توجه چندانی نشد و انقطاعی مهم را به وجود آورد. بحث شهروند نیز پس از این دوران ایجاد شد. در واقع شهروند به معنای امروزیاش بهمعنای وجود حقوتکلیف پس از انقلاب مشروطه در ایران شکل گرفت.
**مشاهده میکنیم که در دوره امپراطوری هخامنشی نظام منسجمی برای اخذ مالیات یا ایجاد ساختوساز از سوی حکومت وجود داشته است؛ با این وصف آیا در دوره باستان عنصر حق و تکلیف میان مردم و نظام سیاسی وجود نداشته است؟
بهمعنای امروزی وجود نداشته است؛ اینکه فرد بر سرنوشت خود مختار باشد، مفهوم جدیدی است. البته با تایید گزاره شما باید گفت که در چندهزار سال پیش نیز حکومت یا حتی حکام محلی برای همه مردم حقوق و تکالیفی قایل بودهاند و این عامل به تناسب دگرگونیهای سیاسی و ویژگیهای نظام حاکم میتوانست در کاهش ظلم و ستم موثر باشد.
پس از ورود اسلام این نظام سیاسی از هم گسیخته شد و انقطاعی در نظام سیاسی ایجاد شد. پس از آن با ایجاد نهضت شعوبیه و احیای فرهنگ ایرانی و نیز ورود وزرای ایرانی به درون نظام بیعباس آرامآرام دوباره هویت ایرانی سر برآورد؛ تا حدی که ایرانیان در بسیاری از امور از جمله نگارش صرف و نحو زبان عربی یا امور مربوط به حسابرسی یا از آن مهم تر چگونگی حکمرانی و ارائه الگوهای حکمرانی ایرانی به کمک اعراب شتافتند. بنابراین غلبه فرهنگ ایرانی در طول تاریخ به وضوح دیده میشود اما با تمام اینها معنای شهروندی به لحاظ ویژگیهای نظری، پس از انقلاب مشروطه شکل گرفت.
**فرخی سیستانی در قرن چهارم و پنجم هجری شمسی در مطلع یکی از قصایدش گفته است: «چه روز افزون و عالی دولت است این دولت سلطان/ که روز افزون بدو گشته است ملک و ملت و ایمان». پس از او در ابیات حافظ نیز واژه دولت و ملت به چشم میخورد. در این بیت از فرخی، عناصری چون دولت، ملک و ملت آمده است. آیا واژه دولت در کنار ملت در این بیت بهمعنای وجود دولت و ملت در آن زمان بوده یا آنکه تنها ناظر به قوام و دوام سیاسی و همراهی مردم با حکومت است؟
بررسی این واژهها نیازمند بررسی بیشتر است. البته باید گفت که ملت مصرح در این بیت همراه با اعتقاد و دین است؛ مثل ملت ابراهیم(ع). دولت و ملت در معنای امروزی واجد عناصری چون استقلال، حق انتخاب و… هستند و دولت در بیان کهن به معنای ثروت و اقتدار و سلطه بوده و حتی در بسیاری از موارد ناظر به دارایی و مکنت بوده است. البته بازهم اشاره میکنم که بررسی ریشهشناسانه چنین کلماتی با توجه به دوره زیست گوینده نیاز به تحقیق بسیاری دارد.
**در تاریخ ایران فرهنگهای بیگانه به دو علت اصلی یعنی تهاجم یا مهاجرت وارد ایران شدهاند. مناسبت فرهنگ ایرانی با فرهنگهای وارد شده به چه شکل بوده است؟
نویسندگان، پژوهشگران و حتی سیاستمداران عناصر فرهنگی متعددی از هویت ایرانی استخراج کردهاند؛ چنانچه مرحوم مهندس بازرگان عنصر سازگاری را یکی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی میدانست یا جمالزاده نیز ویژگیهای منحصربهفردی از این فرهنگ بیان کردهاست. آمدوشدهای فرهنگی و اجتماعی در طول تاریخ چندهزارساله ایران بیگمان بر جامعه ما تاثیرهای شگرفی داشته است اما فرهنگ ایرانی ضمن تاثیرپذیری مثبت از فرهنگهای مهاجم یا مهاجر آنها را در خود هضم کرده است و حتی به رسولان فرهنگی آنها تبدیل شده و فرهنگهای جدید آیینی برای آنها ایجاد کرده است.
**اکنون که مرزهای جغرافیایی تغییر کرده است، مشاهده میشود که عناصر هویت ایرانی در کشورهای دیگر وجود دارد. بهطور مثال در منطقهای مانند قونیه مولانای ایرانی مدفون است. در خوانش این موضوع تقدم فضل با اصالت سرزمینی است یا اصالت فرهنگی؟
مرزهای سرزمینی ما با مرزهای فرهنگیمان منطبق نیست. بهخصوص در دوره صفویه و در نتیجه شکستهایی که جامعه ایران تحمل کرد، این مرزها متفاوت شد؛ بهنحوی در جنگ چالدران بخشهای مهمی از سرزمین ایران از دست رفت. بنابراین اکنون مرزهای سیاسی و فرهنگی ما یکی نیست. اما در این بین نباید از قواعد بینالمللی نیز غافل شد. دستزدن به مرزهای سیاسی امروزی خطرناک است و شاید منجر به عواقب پیش بینی نشده پر هزینه و خونریزی های بزرگ شود؛ بنابراین باید با کشورهای همسایه تعاملی سازنده داشت.
بههیچوجه نگاه ملی قصد توسعهطلبی ارضی را ندارد اما از آن سوی ماجرا نیز باید حواسمان باشد که از میراث فرهنگیمان دفاع کنیم و اجازه ندهیم که کشورهای همسایه آنها را به یغما ببرند. بخش مهمی از مردم ترکیه پیرو طریقتی تحت عنوان مولویه هستند. مولویه خاصه در شهر قونیه پیروان بسیاری دارد همچنین این شهر یکی از مهمترین مکانهای فرهنگی ترکیه است؛ بهنحوی که بسیاری از سران حزب عدالت و توسعه برآمده از آرای مردم قونیه هستند. در قونیه بسیاری از نوشتارهای سنگ قبرها فارسی است و این نشاندهنده هویت گسترده ایرانی در این شهر است.
مردم و مسئولان ایران باید با نهادهای فرهنگی بینالمللی از جمله یونسکو همکاری و میراثمان را به جهانیان معرفی کنند تا بتوانیم اشتراکهای فرهنگی ایران را حفظ کنیم.
**زبان فارسی در تکوین ریشههای هویت ایرانی چقدر موثر بوده است؟
زبانهایی که اکنون در دسترس ما قرار دارد از جمله زبان فارسی، نسل سوم زبانهای ایرانی است و هر یک از آنها به چند زبان تقسیم شدهاند. بهطور مثال زبان کردی خود به چند زبان تقسیم شده است. حتی در بخشی از زبانهای کردی مانند زبان عربی ضمایر مونث و مذکر وجود دارد و در زبان کردی سورانی مانند زبان فارسی برای زن و مرد ضمیر خاصی وجود ندارد. زبانهای فارسی، کردی، بلوچی، گیلکی، تاتی و مازنی و غیره نسل بعد از زبان فارسی میانه هستند که با ریشه زبان ایرانی به شعبههای مختلفی تقسیم شدهاند. زبان فارسیای که از دوره سامانیان رواج پیدا کرده است، زبان هیچمنطقهای از ایران کنونی نبوده و از جایی وارد ایران شده است که ترکها در آن منطقه ساکن بودهاند.
این زبان مختص به گروه خاصی نیست و یک زبان فرهنگی و ملی و تمدنی و مادری همه ایرانیان است که در فعل و انفعالات تاریخی و در یک بستر طبیعی در دوره زمانی بسیار طولانی به زبان معیار و زبان تمدنی همه ایرانیان و از جمله اقوام ایرانی تبدیل شده است. در منطقهای که امروزه به آن جمهوری آذربایجان گفته میشود، حداقل ۱۴۰شاعر پارسیگو وجود داشتهاند؛ در مقابل این موضوع در طول تاریخ، چند شاعر ترکزبان در این منطقه شعر گفتهاند؟
در منطقه اران یا همان جمهوری آذربایجان فعلی طی ۷۰۰سال گذشته تا دو سده قبل کمتر شاعر یا نویسندهای در حوزه تمدن ایرانی به زبان ترکی شعری سروده است. زبان تمدنی فارسی نه با زور که با تحولات تاریخی تکوین و اشاعه یافته است. چندسال قبل در سفری که به سنپترزبورگ روسیه داشتم، در موزه آرمیتاژ دیواری را دیدم که مردی با اسب و نیزه به دست روی آن نقش بسته بود وشاید از جنگ رستم با دیو سفید حکایت میکرد. آن دیوار از بخش هایی از ایران تاریخی و آسیای مرکزی امروزی به موزه منتقل شده است. گفته می شد که تاریخ نقاشی بر روی آن دیوار به ۴۰۰سال پیش از سرودهشدن شاهنامه فردوسی بازمیگردد.
عجیب است که این فرهنگ و تمدن و حماسه های تاریخی و اسطوره ای چه سرنوشتی داشته اند . یا آنکه فقط در کتابخانه باکو ۴۰۰ نسخه خطی به زبان فارسی از گلستان و بوستان سعدی وجود دارد. نسخه خطی دیگری به زبان فارسی در داغستان، ازبکستان، تاجیکستان و هند نشاندهنده این است که زبان فارسی به عنوان زبان هویتی ایرانیان چه نفوذ و گسترشی در این پهنه تمدنی داشته است.
**با همه این اوصاف مساله ای به نام جداییطلبی وجود دارد که گاهی از سوی بعضی کشورهای منطقه تحریک و گاه از جانب برخی نیروهای محدود قومگرا دنبال میشود. به عنوان بحث پایانی بفرمایید که آیا از حیث اندیشهای، تفکر جداییطلبی یارای مقابله با تفکر هویت ایرانی را خواهد داشت؟
قومگرایی افراطی پدیده متاخر و جدیدی است. سربرآوردن هویتهای خرد و تلاش گروهی از نخبگان سیاسی برای تبدیلسازی آن هویتهای خرد به ملتها در دو سده معاصر بهوجود آمد. پیش از جنگ جهانی اول، دولتسازی در اروپا شکل گرفت. فروپاشی دولت عثمانی و نیز سقوط روسیه تزاری موجب ظهور ملتهای تازه ای شد .از آنجایی که مرزهای فرهنگی با سرزمینی ما منطبق نیست، بخشی از فرهنگ ما در کشورهای دیگر قرار میگیرد و هنگامی که آن امپراطوریها دچار افول میشوند، کشورهای جدید گاه با جعل تاریخ ایجاد میشوند.
برای مثال امپراطوری عثمانی در جنگ چالدران توانست مناطقی از حوزه تمدنی ایران را به خود ضمیمه کند و هنگامی که دچار ضعف و در نهایت تجزیه شد، نقشه جدیدی از کردستان ارائه شد. عثمانی که از هم پاشید، انگستان و فرانسه به شکلی مصنوعی، مرزهای کشورهای جدید را تعیین کردند. وقتی به نقشههای آفریقا یا بخشی از آسیا نگاه کنیم، درمییابیم که مرزهای این کشورها طبیعی نیست. مرزهای بین عربستان و کویت یا مرزهای بین اردن و عربستان و بین سوریه و عراق در مکانهایی صاف است و حالت مرزهای طبیعی را ندارد یا حتی در کشورهای مختلف پادشاه ساختند. برای مثال قرار نبود که خاندان هاشمی پادشاه اردن شود و بنا بود پادشاه عربستان شود اما انگلستان آل سعود را در عربستان گذاشت. با چنین اقداماتی پس از فروپاشی عثمانی نقشهای جدید از کردستان ارائه دادند.
در این بین دولتهای رقیب نیز بیکار نبودند و با جعل تاریخ و سایر برنامه های سیاسی کوششهایی برای تقویت قومگرایی داشتند. وقتی شوروی روی کار آمد، لنین و سپس استالین با نامگذاریهای جدید و بدون سابقه تاریخی از جمله ازبکستان و تاجیکستان و ترکمنستان و غیره هویتهای سیاسی جدیدی را شکل داد. غائله پیشهوری و مهاباد نیز در همین راستا بود. در اوایل انقلاب اسلامی سال۵۷ نیز برخی دولتهای منطقه به دلیل نگرانی بابت شرایط جدید از عراق حمایت کردند تا از جنبش جداییطلبی در برخی نقاط ایران و از جمله کردستان حمایت کند.
بعدها دو اتفاق دیگر در این زمینه رخ داد، نخست فروپاشی شوروی و تاسیس دولتهای جدید در قفقاز و سپس ایجاد دولت خودمختار اقلیم کردستان عراق بود. البته در طول تاریخ معاصر هیچگاه اندیشههای تجزیه طلبانه در مقابل هویت ریشهدار ایرانی یارای مقابله نداشتهاند.
https://www.iranieslami.com/?p=111230